جمهوری اسلامی ایران، از بدو تأسیس تاکنون، با چالشهای گوناگونی درحوزة سیاست خارجی، مواجه شده است. انتخاب حضرت آیتالله خامنهای درخرداد 1368به رهبری انقلاب، بازتابهای مختلفی در نظام بینالملل داشت.
برای بررسی مهمترین تحولات و چالشهای جمهوری اسلامی ایران در دوران زعامت مقام معظم رهبری با دکترعلی اکبرولایتی، مشاورکنونی ایشان در امور بینالملل به گفتوگو نشستیم.
- برای ورود به گفتوگو و موضوع بحثمان، مناسب است که تصویری کلی از وقایع مهم یک سال آخر عمرحضرت امام خمینیره را ترسیم کنید.
شاید بتوان یک سال آخر عمر با برکت حضرت امامره را بهعنوان یک بخش مشخص تعیین و تعریف کردکه کارهای مهمی در این حدود یک سال صورت گرفت.اگر این کارها به سرانجام نمیرسید، ما هم در زمینه داخلی و هم در صحنه خارجی و بینالمللی ممکن بود که با مشکلات زیادی روبهرو شویم. بخشی را که ما در وزارت امورخارجه شاهد بودیم، ارتباطات غیرقانونی و مشکل آفرین بعضی از افراد دفتر ایشان با خارجیها بود. دخالت در امور خارجی بدون اینکه مسئولیتی داشته باشند.
بعضی از اینها ارتباطاتی غیرقانونی با بعضی از سفارتخانههای کشورهای عربی داشتند. این بخشی بود که ما در وزارت امور خارجه از آن مطلع بودیم. در داخل کشور هم برخی اشکالات دیگر را بهوجود آوردندکه امام از این روشی که دفتر آقای منتظری در پیش گرفته بود و اتفاقا مورد رضایت ایشان هم بود، ناراضی بودند.
به یک زمانی رسیدکه ایشان گویی که خودشان احساس کرده بودندکه اواخرعمرشان است و لذا تصمیم گرفتندکه تکلیف این موضوع راروشن کنند و آقای منتظری را از قائم مقامی عزل کردند.ایشان نصب نکرده بودند.خبرگان تصمیم به انتخاب آقای منتظری گرفتند و امام تصمیم به عزل ایشان گرفتند. این یک کار، که اگر صورت نمیگرفت، حتما بعدها منشأ مشکلاتی برای نظام میشد. موضوع دیگری که از اهمیت زیادی برخوردار بود و در صحنه خارجی امامره انجام دادند، موضوع پذیرش قطعنامه بود. یعنی به پایان رساندن جنگ. این جنگ به ماتحمیل شد.آنها شروع کردند، ما هم دفاع کردیم.
به جایی رسیدیم که در مجموع، امام به این نتیجه رسیدندکه آتش بس را که از یک سال قبل، سازمان ملل پیشنهاد کرده بود بپذیریم.غیر از بعضی علل داخلی که امام در آن نامهای که در انتشار محدود برای مسئولان نظام، قرائت شد و در آن دلایل پذیرش قطعنامه را ذکرکرده بودند، به لحاظ فنی هم این یک سال تعویق، توجیه داشت.
- چرا؟
عرض میکنم که موقعی که قطعنامه 598 در سال1366 تصویب شد، عراق پذیرفت، ماهم رد نکردیم.اما براساس همین قطعنامه، دبیرکل مأمور شده بودکه ترتیبات اجرایی برای قطعنامه تهیه بکند و تهیه کرد. ما اعلام کردیم که ترتیبات اجرایی دبیرکل را قبول داریم ولی عراق اعلام کردکه این ترتیبات را قبول ندارد. بنابراین اینگونه نبودکه عراق قطعنامه را کامل پذیرفته بوده باشد و ما کامل ردکرده باشیم. ما میگفتیم قطعنامه مثل قانون میماند و ترتیبات اجرایی مثل آییننامه نمیشود که قانون داشته باشیم ولی آییننامه نداشته باشیم. ما هم گفته بودیم که اگرعراقیها ترتیبات اجرایی را بپذیرند، ما قطعنامه را قبول میکنیم و عراق نپذیرفت.
چون درآن مشخص شده بودکه چهکار باید بکنیم.هدف عراق از پذیرش قطعنامه، استفادة تبلیغاتی بود؛ یعنی اینکه در دنیا صلح طلب جلوه بکند و ما جنگ طلب. ولی این صلح طلب بودن یک لوازمی داشت؛ بخشی از آن این بودکه قطعنامه عینا اجرا شود، آتش بس شود، از مرزهای بینالمللی عقبنشینی شود، مبادله اسرا صورت بگیرد، متجاوز تعیین بشود و...که چون عراق نمیخواست به این لوازم پایبند باشد، حتی آتش بس را هم با تأخیر پذیرفت.
یعنی در زمانی که ما قطعنامه را پذیرفتیم، تازه منافقین با تحریک عراق به ایران حمله کردند، عراق از آنها پشتیبانی کردو اینها خسارات زیادی به ما واردکردند، نیروهای عراقی در بعضی جاها وارد شدند، افراد غیرنظامی را بهعنوان اسیرگرفتندکه در موقع مذاکره برای چانه زنی آنها هم به اندازة ما اسیر داشته باشند. به این دلیل بودکه عراقی هازیر بار ترتیبات اجرایی دبیرکل سازمان ملل نمیرفتند. ما هم گفتیم که قطعنامه بدون ترتیبات اجرایی معنی ندارد. به هرحال این کشمکشها ادامه پیداکرد تا اینکه امام بالاخره قطعنامه را پذیرفتند. سامان دادن و جمع و جورکردن وضعیت جنگی میان ایران و عراق از سوی ایران، کار مهمی بودکه جز با اقتدار و تدبیرامام معلوم نبود که صورت بگیرد. امام، آن راپذیرفتند و از آن به جام زهر تعبیرکردند.
این دوکار را در اواخر عمرشان انجام دادند و عملا گویی که زمینه را آماده کردند برای مرحله بعدی که مصادف بود با رحلت ایشان و جایگزینی رهبرآینده. نکته سوم دادن یک نوع اشارات و علامات بودکه با این کار انگشت گذاشتند روی شخصیتی که بعد از ایشان میتواندرهبری را بهعهده بگیرد، که این را، هم مرحوم حاج احمدآقا و هم سران سه قوه در مجلس خبرگانی که بعد از رحلت امام تشکیل شد، شهادت دادند. اشخاصی مثل آقای هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و حاج احمدآقا تاکید کردند که در یک جلسهای امامره اشاره کردندکه آیتالله خامنهای برای رهبری شایستگی دارند و مناسبند.
- اگر بخواهید نکات حساس و مهم فضای آن برهه از تاریخ ایران را که با 2 مسئله رهبری آیندة نظام و قطعنامة598، توأمان درگیر بودیم تشریح کنید، به چه مسائلی اشاره میکنید؟
فضای راحتی نبود و از جهات مختلف افرادی که به نوعی نسبت به مسائل حساس بودند و احساس مسئولیت میکردند، نسبت به آینده بیمناک بودند. مطلب دیگر بازسازی کشور پس از جنگ تحمیلی بود. سامان دادن مذاکرات صلح با عراقی هاکه با توجه به ویژگیهایی که مذاکرهکنندگان عراقی داشتند؛ سرسختیها، لجاجتها، بیتعهدیهایی که نشان میدادند و... بالاخره همین مذاکرات صلح قریب به 2سال طول کشید تا به جایی رسیدکه بخشی از این مذاکرات در زمان حضرت امام و بخش دیگر آن در زمان زعامت آیتالله خامنهای انجام شد.
- با توجه به شرائط خاص آن روزهای ایران، معرفی حضرت آیتالله خامنهای از طرف مجلس خبرگان درحوزة بینالمللی باچه واکنشهایی همراه بود؟
ببینید بسیاری از کسانی که این انقلاب را نمیپسندیدند بهخصوص کسانی که سابقة سلطه بر این مملکت را داشتند تا زمانی که امام زنده بود به هر دری زدند بلکه انقلاب را به شکست بکشانند و حکومت را ساقط بکنندکه نشد. آنها یک امیدشان این بودکه بالاخره امام سن بالایی دارندو دیر یا زود از دنیا خواهند رفت و بعد از ایشان کسی نیست که کشور را اداره بکند. و لذا خبر درگذشت امام جزء مهمترین اخبار آن سالها بود.همه منتظر بودند، ببینندکه این کشور چطور میشود. دوستان نگران و دشمنان با تصور نادرستی که از طبیعت این انقلاب داشتند به فروپاشی کشور امیدوار بودند.
در چنین شرایطی امیدوار بودندکه خبرگان به نتیجة درستی نرسد و فردی راکه برای رهبری انتخاب میکنند ظرفیت لازم برای ادامة مسیر انقلاب را نداشته باشد و عملاخللی در نظام حکومتی ایران به وجود بیاید تا با استفاده از خلل به وجود آمده، بگردند دنبال منافذی که از آنجا نفوذ کنند و انقلاب را به هر مقدارکه میتوانند از حیز انتفاع ساقط کنند. میتوان اینگونه بیان کردکه دشمنان نظام، طمع کرده بودند به شرایط بعد از رحلت حضرت امام و دوستان هم نگران بودند.
کاری که شد واقعا در حد یک اعجاز بودکه ظرف شایدکمتر از 24ساعت پس از رحلت امام، خبرگان تصمیم گرفت که آیتالله خامنهای را به رهبری انتخاب کند. این انتخاب واقعا یک شوکی را وارد کرده بود به کسانی که چنین انتظاری را نداشتند.خب؛ گمانه زنیها شروع شد که آیا این انقلاب راهش را ادمه میدهد یا نه؟ هنوز مذاکرات ما با عراق به جایی نرسیده بود و هنوز در جریان بود. بخش مهمی ازکشور تخریب شده بود به خاطر بمبارانها و موشک بارانها بخش عمدهای از بودجةکشورکه تا پیش از این صرف جنگ میشد.
اکنون باید به بازسازی اختصاص مییافت و نکته جالب اینکه همان موقع، زمان انتخابات ریاستجمهوری ایران هم بود. شرایط به گونهای شده بودکه برای مدتی، حضرت آیتالله خامنهای هم رهبری نظام را بر عهده داشتند و هم رئیسجمهوری بودند. مجموعة این کارها، شرایط سنگینی را برای نظام به وجود آورده و دغدغههای زیادی را ایجاد کرده بود.
- مقام معظم رهبری سه اصل عزت، حکمت و مصلحت را بهعنوان ملاک فعالیت درحوزة سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، اعلام کردند.مگرپیش از آن، برخلاف این اصول رفتارمی شد؟ اساسا خاستگاه این اصول چه بوده است؟
اینطور نیست که قبلا، خلاف آن انجام میشد. نکتهدوم اینکه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ابتدای امر یک سیاست تعریف شدهای نبود. این سیاست به تدریج و با در نظرگرفتن مبانی و اصول، شکل گرفت؛ یعنی ما هیچ الگویی نه در طول تاریخ و نه در عرض جغرافیا نداشتیم که به ما بگوید سیاست خارجی چنین نظامی؛ یعنی یک نظام مردم سالار دینی در قرن بیستم، چگونه باید باشد. حالا فرض بفرمائیدکه در صدر اسلام دنیا اینگونه نبود.
کشور، تعریف امروز را نداشت. ملت، تعریف امروز را نداشت و ارتباط بین کشورها که ارتباط تعریف شدهای نبود.طبیعتا سیاست خارجی هم که بیشتر محصول تحولات دو سه قرن اخیراست و یک حرف جدید است. از طرفی دیگر سیاست خارجی که کشورها دارند، اغلب به تقلید از اروپاست.حالا ما با توجه به نوع حکومتمان که با سایر انواع حکومتها متفاوت است، سیاست خارجی مان هم متفاوت باید باشد. این سیاست خارجی، به مرور شکل گرفت. منتها در مقاطع مختلف زمانی، ابعاد گوناگون آن تبیین شد. از جمله اینکه مبانی این سیاست خارجی چیست؟ در چه چارچوبی باید حرکت بکنیم؟ که مقام معظم رهبری برای اولین بار اینگونه بیان کردند؛عزت، حکمت و مصلحت.
هرکدام از اینها، معنی خاص خودش را دارد.اگرمی گوییم عزت، معنای آن این است که هیچگاه زیر بار یک شرایط ذلت بار نمیرویم. اگر بخواهند قراردادی را به کشورمان تحمیل کنندکه مثلا ایران تحت نفوذ بیگانه قرار بگیرد، براساس قاعدة نفی سبیل زیر بار این قرارداد نمیرویم. اما این به معنای این نیست که جوانب مختلف دیده نشود.جوانب مختلف اگردیده شد و این سیاست خارجی با تدبیر درست و متناسب باشرایط داخلی و بینالمللی، تدوین و اجرا شد، این همان حکمت است. امادر موردمصلحت؛ برای روشن شدن معنا و غرض از مصلحت، مجمع تشخیص مصلحت نظام رامثال میزنیم.
اگر قانونی را مجلس تصویب کرده بودکه یا خلاف شرع بود یا خلاف قانون اساسی یا هر دو، اگر به مجمع تشخیص مصلحت نظام آمد و اکثریت اعضای مجمع به این نتیجه رسیدندکه ولو این قانون، خلاف شرع یا قانون اساسی است، اما مصلحت امت اسلامی ایجاب میکند که به آن تن بدهند، آن راتصویب میکنند. پس مصلحت، زمانی مطرح میشودکه مبانی تصمیمی که شما میخواهید بگیرید با مبانی اولیة تعیین شده در سیاست خارجی یا در سیاستهای کلی نظام، در مغایرت است، اما میبینیدکه مصلحت عمومی کشور در این مقطع ایجاب میکندکه مثلا فلان حرکت را در سیاست خارجی انجام بدهیدکه در شرایط عادی نمیکردید. میتوان از مصلحت، چنین برداشتی کرد.
- شما هم در زمان حضرت امامره و هم دردوران زعامت آیتالله خامنهای، وزیر امور خارجه بودید.آیا تفاوتی در نگاه حضرت امامره و مقام معظم رهبری در حوزة سیاست خارجی مشاهده کردید؟
خیر. بدون تردید در امتداد هم و در یک مسیر بود و مراحل کمال را طی کرد.